۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه

از تو...

مشغول کار هستیم، آخر هفته هم هرکدام کارهایی داریم که باید سر و سامانش دهیم. پای لب تاپ هستم پشت میز تحریر و تو آنطرف روی کاناپه نشسته ای و کاغذهایت دورت پخش شده است و خودت انگاردر لب تاپ روی پایت فرورفته ای. اینجا مشغولم ولی حواسم پیش توست، هوس نوازشهایت را دارم و بوسه ای طولانی. کار جذبم نمی کند، تو را کم دارم که آنطرف نشسته ای. به زیر چشمی پاییدنت بی آنکه رو از صفحه کامپیوتر بگردانم بسنده میکنم، گرچه دلم پرمی کشد این چند متر فاصله را! بی مقدمه کاغذها و لپ تاب را روی میز ول میکنی و از جا بلند می شوی و یکراست با دستهای گشوده به سمتم می آیی، در آغوشم می گیری و از روی صندلی بلندم می کنی بی آنکه لحظه ای از لبهایم غافل باشی....




پ.ن. از آن وقتهاست که عجیب کمت دارم، کاش زودتر پیدایت شود....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر