حالت تهوع اخلاقی دارم، الانه که بپاشه بیرون! رودل اخلاقی کردم....
هیچ کس نیست که جمعم کنه! نوازش لازم دارم....
۱۳۸۸ خرداد ۵, سهشنبه
۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۱, پنجشنبه
Summer, Grandpa and sparrows
Noisy drunk neighbors woke me up at 4 AM, singing sparrows didn't let me sleep until sunrise! I got to write this:
قلب پدربزرگ هنوز خسته اما پرمهر می تپید. از گرمای قلب بزرگ او بود که باغچه بزرگ خانه از رُزهای سرخ و کبود تن پوشانده بود. خورشید در آسمان تب کرده مرداد شهر باران می درخشید. تابستان عطر و طعم شهد و شربت گل سرخ مادربزرگ می داد.
هنگاه غروب که گلهای زرد رخ پنهان کرده به خواب آرام می رفتند، مادربزرگ گلپرهای سبز بادآورده از باغ پشت خانه را جارو می کرد و سفره مهر می گسترد. پدربزرگ صفای سفره بود.
تابستان مجال فرخنده ای بود خانه پدربزرگ ماندن، ایوان گسترده خانه قدیمی خوابگاه شبهای دم کرده زیر پشه بند: «بچه ها آرام بگیرید و بخوابید، صبح آفتاب نزده گنجشکها خواب از چشممان می پرانند!»
پیش از طلوع، گنجشکها آنقدر از شاخه های انجیر به شاخه های به و آلبالو و گوجه سبز می پریدند و می خواندند تا آفتاب پهن شود، بعد دیگر پی کارشان می رفتند.
صبح عرق کرده بوی گل سرخ می داد، مادربزرگ دیروز شاخه های رُز را سبک کرده بود، اما شرم باغچه امروز پیراهن از غنچه های سرخ نورس کرده بود.
پدربزرگ از در حیاط وارد می شد، خانه بوی نان گرم گرفته بود.
قلب پدربزرگ هنوز خسته اما پرمهر می تپید. از گرمای قلب بزرگ او بود که باغچه بزرگ خانه از رُزهای سرخ و کبود تن پوشانده بود. خورشید در آسمان تب کرده مرداد شهر باران می درخشید. تابستان عطر و طعم شهد و شربت گل سرخ مادربزرگ می داد.
هنگاه غروب که گلهای زرد رخ پنهان کرده به خواب آرام می رفتند، مادربزرگ گلپرهای سبز بادآورده از باغ پشت خانه را جارو می کرد و سفره مهر می گسترد. پدربزرگ صفای سفره بود.
تابستان مجال فرخنده ای بود خانه پدربزرگ ماندن، ایوان گسترده خانه قدیمی خوابگاه شبهای دم کرده زیر پشه بند: «بچه ها آرام بگیرید و بخوابید، صبح آفتاب نزده گنجشکها خواب از چشممان می پرانند!»
پیش از طلوع، گنجشکها آنقدر از شاخه های انجیر به شاخه های به و آلبالو و گوجه سبز می پریدند و می خواندند تا آفتاب پهن شود، بعد دیگر پی کارشان می رفتند.
صبح عرق کرده بوی گل سرخ می داد، مادربزرگ دیروز شاخه های رُز را سبک کرده بود، اما شرم باغچه امروز پیراهن از غنچه های سرخ نورس کرده بود.
پدربزرگ از در حیاط وارد می شد، خانه بوی نان گرم گرفته بود.
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه
پیشنهاد دادن
نه از فکرم بیرون میاد نه با خودم کنار میام که من موضوع رو پیش بکشم!!!
خب تا بحال این کار رو نکردم، همیشه طرف مقابل شروع کرده، اون هم من تا بحال پارتنر غیر ایرانی نداشتم و سختتر هم میشه اینطوری. گذشته از اینکه نمیدونم اصلا باید بگم یا نه، حتی نمیدونم اگر بخوام بگم چی باید بگم! باید از احساسم بگم، باید منطقی باشم، باید مهربون باشم، باید فانی باشم، چه جوری باید باشم؟؟؟!!! عجب کار سختیه پیشنهاد دوستی دادن!!!
خب تا بحال این کار رو نکردم، همیشه طرف مقابل شروع کرده، اون هم من تا بحال پارتنر غیر ایرانی نداشتم و سختتر هم میشه اینطوری. گذشته از اینکه نمیدونم اصلا باید بگم یا نه، حتی نمیدونم اگر بخوام بگم چی باید بگم! باید از احساسم بگم، باید منطقی باشم، باید مهربون باشم، باید فانی باشم، چه جوری باید باشم؟؟؟!!! عجب کار سختیه پیشنهاد دوستی دادن!!!
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه
سایت سیینگ
یک کمی ... نه در واقع وقتی هم که مست باشه زیاد خل بازی در میاره، چون در واقع جزء گروه خلهای سال بالایی هستش. نمیدونم امسال دفاع میکنه یا نه ولی اوضاعش ردیفه و 1-2 سال هم امریکا بود با استاد راهنماش. گذشته از این خلبازیهاش یک اخلاقهای عجیبی هم داره که نمیشه توصیف کرد ولی خب همه میگن عجیبه دیگه...
حالا اینها به کنار، دفعه پیش تولد دو تا از بچه ها بود و برای اون پارتی باید همه لباسهای عجیب و مسخره میپوشیدن که من هم دزد دریایی شده بودم البته از نوع خانم دزده. خداییش تیپم باحال بود، اون شب بهم گفت که تو لباست از همه جالبتر و قشنگتره!
دیشب که پارتی دانشگاه بودیم و بنده خودم رو کشتم و با هر آهنگی توپ رقصیدم از انگلیس و آلمانی و لاتین و سالسا...، یهو پریده میگه تو وحشتناک خوب میرقصی، میخواستم باهات برقصم ولی تو اینقدر خوب میرقصی که من ترسیدم ازت بخوام باهام برقصی!!! (بنده اون لحظات داشتم عجیب با یه آهنگ شبه لاتین قر میدادم و میتکوندم...)
حالا یک ساعت بعدش آخر طاقت نیاورد و دستام رو گرفت و رقصیدیم، بعد یه چیزی گفت و چنان صورتم رو توی دستهاش گرفت که گفتم الان این من رو خواهد بوسید! در حد وحشت بود اون لحظه برام، کسیکه دوستش دارم اون بغل هست و داره میرقصه، بعد این من رو ببوسه!!!؟؟؟
کمی وومنایز هست، البته ندیدیم دوست دختر داشته باشه طفلک. ولی مطمئنم بیشتر از جاست سایت سیینگ بهم نگاه میکنه...!!
حالا اینها به کنار، دفعه پیش تولد دو تا از بچه ها بود و برای اون پارتی باید همه لباسهای عجیب و مسخره میپوشیدن که من هم دزد دریایی شده بودم البته از نوع خانم دزده. خداییش تیپم باحال بود، اون شب بهم گفت که تو لباست از همه جالبتر و قشنگتره!
دیشب که پارتی دانشگاه بودیم و بنده خودم رو کشتم و با هر آهنگی توپ رقصیدم از انگلیس و آلمانی و لاتین و سالسا...، یهو پریده میگه تو وحشتناک خوب میرقصی، میخواستم باهات برقصم ولی تو اینقدر خوب میرقصی که من ترسیدم ازت بخوام باهام برقصی!!! (بنده اون لحظات داشتم عجیب با یه آهنگ شبه لاتین قر میدادم و میتکوندم...)
حالا یک ساعت بعدش آخر طاقت نیاورد و دستام رو گرفت و رقصیدیم، بعد یه چیزی گفت و چنان صورتم رو توی دستهاش گرفت که گفتم الان این من رو خواهد بوسید! در حد وحشت بود اون لحظه برام، کسیکه دوستش دارم اون بغل هست و داره میرقصه، بعد این من رو ببوسه!!!؟؟؟
کمی وومنایز هست، البته ندیدیم دوست دختر داشته باشه طفلک. ولی مطمئنم بیشتر از جاست سایت سیینگ بهم نگاه میکنه...!!
۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سهشنبه
خواهر، دوست ...
ما ملت تکه پاره ایم... هر عزیزیمان کنجی تنهاست...
دیروز نمی دانستم چگونه تلفنی آرامت کنم عزیزم، خواهرم! چقدر آشفته بودم که کنار هم نیستیم تا در آغوشت بگیرم و از دردهای زنانه مان سبک کنیم.... عزیزم آرام باش....
دیروز نمی دانستم چگونه تلفنی آرامت کنم عزیزم، خواهرم! چقدر آشفته بودم که کنار هم نیستیم تا در آغوشت بگیرم و از دردهای زنانه مان سبک کنیم.... عزیزم آرام باش....
۱۳۸۸ اردیبهشت ۳, پنجشنبه
از هر دری...
- همچین خوشم اومده از خودم که بعد از 2 ساعت پازدن توی کلاس بدنسازی دوباره میپرم روی دوچرخه ام و تا خونه نیم ساعت دیگه هم پامیزنم و تازه از سربالایی اون پل روی مسیر ریلها هم خوب با دوچرخه خودم رو بالامیکشم! بعد همه اینها احساس میکنم چه تنم کش اومده حسابی!
- من میگم که به آفتاب زنده ام، 2 روز جمعه و شنبه پیش ابر و باران بود، دوباره شدید تا عمق افسردگی رفتم و تنها آفتاب یکشنبه زنده ام کرد و بعد دیگه دوچرخه سواری تو مزارع اطراف هم که دیگه عیشم رو به نهایت رسوند!!
- من فکر میکنم لذت دوچرخه سواری و اونهم با سرعت بالا جای خالی عشق سوارکاری رو برام پر میکنه! اگر یه روزی پولدار شدم حتما خونه ای در یک روستای تیپ اروپایی (گیرم تو امریکا هم باشه) میگیرم که زمین سوارکاری هم داشته باشه!
- چون دوست نداشتم فقط پستهای عاشقانه ردیف کنم، این طوری نوشتم تا ذهنم کار بیفته واسه موضوعات دیگه.
- راستی، عاشق این شدم: تصویر رویا
که یک دوست عزیز آلبوم کاملش رو برام فرستاد.
- الان وقتشه دیگه...وقتی که من حالم کاملا خوبه... همیشه این موقعها شروع میشه از یه جایی که فکرش رو هم نمیکردم!.... آشنا نیست این حسی که منتظری اتفاق بیفته، وقتشه ولی انگار یه گوشه ای گم شده و داری هنوز گوشه گوشه سعی میکنی تا پیداش کنی... تا بیاریش تا اتفاق بیفته، تا بشه... و چه لذتی داره اگر کامل و یکهو ....
- من میگم که به آفتاب زنده ام، 2 روز جمعه و شنبه پیش ابر و باران بود، دوباره شدید تا عمق افسردگی رفتم و تنها آفتاب یکشنبه زنده ام کرد و بعد دیگه دوچرخه سواری تو مزارع اطراف هم که دیگه عیشم رو به نهایت رسوند!!
- من فکر میکنم لذت دوچرخه سواری و اونهم با سرعت بالا جای خالی عشق سوارکاری رو برام پر میکنه! اگر یه روزی پولدار شدم حتما خونه ای در یک روستای تیپ اروپایی (گیرم تو امریکا هم باشه) میگیرم که زمین سوارکاری هم داشته باشه!
- چون دوست نداشتم فقط پستهای عاشقانه ردیف کنم، این طوری نوشتم تا ذهنم کار بیفته واسه موضوعات دیگه.
- راستی، عاشق این شدم: تصویر رویا
که یک دوست عزیز آلبوم کاملش رو برام فرستاد.
- الان وقتشه دیگه...وقتی که من حالم کاملا خوبه... همیشه این موقعها شروع میشه از یه جایی که فکرش رو هم نمیکردم!.... آشنا نیست این حسی که منتظری اتفاق بیفته، وقتشه ولی انگار یه گوشه ای گم شده و داری هنوز گوشه گوشه سعی میکنی تا پیداش کنی... تا بیاریش تا اتفاق بیفته، تا بشه... و چه لذتی داره اگر کامل و یکهو ....
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سهشنبه
۱۳۸۸ فروردین ۲۹, شنبه
از تو...
مشغول کار هستیم، آخر هفته هم هرکدام کارهایی داریم که باید سر و سامانش دهیم. پای لب تاپ هستم پشت میز تحریر و تو آنطرف روی کاناپه نشسته ای و کاغذهایت دورت پخش شده است و خودت انگاردر لب تاپ روی پایت فرورفته ای. اینجا مشغولم ولی حواسم پیش توست، هوس نوازشهایت را دارم و بوسه ای طولانی. کار جذبم نمی کند، تو را کم دارم که آنطرف نشسته ای. به زیر چشمی پاییدنت بی آنکه رو از صفحه کامپیوتر بگردانم بسنده میکنم، گرچه دلم پرمی کشد این چند متر فاصله را! بی مقدمه کاغذها و لپ تاب را روی میز ول میکنی و از جا بلند می شوی و یکراست با دستهای گشوده به سمتم می آیی، در آغوشم می گیری و از روی صندلی بلندم می کنی بی آنکه لحظه ای از لبهایم غافل باشی....
پ.ن. از آن وقتهاست که عجیب کمت دارم، کاش زودتر پیدایت شود....
پ.ن. از آن وقتهاست که عجیب کمت دارم، کاش زودتر پیدایت شود....
۱۳۸۸ فروردین ۲۷, پنجشنبه
تغییر
هیچ وقت تا این اندازه یک معشوق نخواسته بودم، همیشه به خاطر خیلی چیزها، تنهایی و کمبود عاطفی دنبال کسی بودم. حالا اینها درجه اش خیلی کمتر شده و جایش را داده به حسها و هوسهای زنانه. سرشارم از خواستن تن، و عشقبازی تنی دیگر می طلبد...
۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سهشنبه
حیوونکی
برای سومین بار در یک ماه پریود شده ام!!!!!!
من هم که فقط از لحظه اول شروعش حیوونکی میشم، یعنی دقیقا اینجوریکه آروم و ناز و گوشه گیر میشم و فقط لازم دارم بغلم کنن و بوسم کنن و نازم کنن.... عجیب حیوونکی و محبت-لازم میشم، یعنی هستم الان.... آخه همچی یک کم درد هم که دارم و همچین واقعا ... گردنم کج شده و لبهام آویزون....یکی نازم کنه و تحویل بگیره آخه.... هیشکیه هیشکی هم نیست! یه عالمه کار هم دارم، در 3 روز گذشته تقریبا فقط پشت میزم نشسته ام و یا خوابیدم و دسشویی رفته ام، یعنی هیچ کار اضافه دیگری نکردم و ... هنوز کارم مونده....
یکی بغلم کنه و همینجوری که کثیفم و حموم هم نرفته ام (چون وقت میگیره و تازه باید خونه رو تمیز کنم و بعد...) نازم کنه و بوسم کنه خب!!!...
من هم که فقط از لحظه اول شروعش حیوونکی میشم، یعنی دقیقا اینجوریکه آروم و ناز و گوشه گیر میشم و فقط لازم دارم بغلم کنن و بوسم کنن و نازم کنن.... عجیب حیوونکی و محبت-لازم میشم، یعنی هستم الان.... آخه همچی یک کم درد هم که دارم و همچین واقعا ... گردنم کج شده و لبهام آویزون....یکی نازم کنه و تحویل بگیره آخه.... هیشکیه هیشکی هم نیست! یه عالمه کار هم دارم، در 3 روز گذشته تقریبا فقط پشت میزم نشسته ام و یا خوابیدم و دسشویی رفته ام، یعنی هیچ کار اضافه دیگری نکردم و ... هنوز کارم مونده....
یکی بغلم کنه و همینجوری که کثیفم و حموم هم نرفته ام (چون وقت میگیره و تازه باید خونه رو تمیز کنم و بعد...) نازم کنه و بوسم کنه خب!!!...
اشتراک در:
پستها (Atom)